مکاشفه ای رحمانی از علامه ی طباطبایی:
روزی استاد عزیزم آیت الله شیخ جعفر سبحانی - که حق حیات معنوی بر بنده دارند- برای حقیر نقل کردند که:
استادم علامه ی طباطبایی -صاحب تفسیر گرانقدر المیزان - بسیار حساس بودند که از وجوهات شرعیه و سهمین در زندگی شخصی خود استفاده نکنند. لذا با سود اندک زمین کشاورزی خود در تبریز البته با قناعت روزگار میگذراندند. حتی زمانی هم که مشرف به نجف اشرف شدند باز هم از سود اجاره ی آن زمین زندگی میکردند و شهریه نمیگرفتند. تا زمانی فرا رسید که رابطه ی دولت عراق با دولت وقت ایران در آن زمان به کدورت رفت و نتیجتا مرزهای دو کشور بسته شد. علامه هم کم کم پولشان رو به اتمام رفت و نگران بودند که اگر این پول تمام شد و پولی از ایران نرسید چه باید بکنند؟!!
آیت الله سبحانی فرمودند: آقای علامه به من فرمودند در همان دوره یک روز ناراحت و نگران بودم که اگر پول نرسید چه کنم؟! از طرفی هم درباره ی این مشکل با هیچ کس حرف نمیزدم. ناگهان درب منزل ما را زدند. همسر بنده پشت درب رفت و آمد و گفت جلوی درب منزل با شما کار دارند! رفتم پشت در تا درب را باز کردم دیدم یک شیخی با لباسی مندرس و ظاهری شبیه به علمای خیلی قدیم پشت درب ایستاده! ناخود آگاه او را دعوت به داخل کردم . او هم وارد شد و در اطاق چند دقیقه دو نفره نشستیم. ناگهان دیدم او به من گفت: آقای طباطبایی شما الان 15 سال است که طلبه اید! آیا تا به حال شده که شما گرسنه بمانید؟! و رزق شما نرسد؟! گفتم : خیر! او گفت : پس از این به بعدش هم درست خواهد شد!! من خیلی تعجب کردم که او کیست و مرا از کجا میشناسد؟! و از کجا مشکلم را میداند؟! ولی فقط توانستم از او بپرسم اسمتان چیست؟!! او هم در جواب گفت: استاد ولی. سپس برخواست و رفت. من فهمیدم که این یک مکاشفه بوده!! و او مامور تذکر به من بوده است!!
ولی پس از رفتنش یادم آمد که اگر این کشف درست و دقیق بوده پس چرا زمان طلبگی مرا اشتباه گفتند؟! زیرا من الان 20 سال است که طلبه ام ولی او گفت 15 سال!! تا فکر کردم دیدم 15سال است ملبس به لباس روحانیت شده ام و گویا قبل از آن را ولو که درس میخواندم ولی از دوران طلبگی ام حساب نکرده اند!! فورا مشکل دو دولت حل شد و سر وقت پول از تبریز به نجف رسید. 
در عین حال هنوز او را نشناختم که چه کسی بود و فقط فهمیدم نام او استاد ولی بوده است و هر چه در نجف گشتم او را ندیدم. سالیان بعد که به ایران آمدم در مقبره العلمای تبریز که قبرستان بزرگیست مشغول قدم زدن بودم که ناگهان سنگ قبری چشم مرا به خودش جذب کرد جلو رفتم دیدم روی سنگ نوشته استاد ولی ! تاریخ وفات این عالم را خواندم دیدم حدود 100 سال پیش او فوت شده!!! فهمیدم روح این عالم متمثل شده و مامور شده تا سراغ من بیاید و مرا متوجه رزاقیت ویژه ی خداوند به بنده نماید. 
ارادتمند دوستان: شیخ علی زند قزوینی.  پایگاه اطلاع رسانی :
  Zandqazvini.blog.ir 
لطفا اطلاع رسانی بفرمایید.